معنی پرنده کنار آبزی

واژه پیشنهادی

پرنده کنار آبزی

کفچه نوک

کاروانک-حواصیل-اگرت ساحلی


پرنده ای آبزی

سیقا

حل جدول

پرنده کنار آبزی

کاروانک


پرنده کنار ابزی

کاروانک


از پرندگان کنار آبزی

کاروانک


آبزی نما

آکواریم، آبزی‌دان؛ محیطی مصنوعی برای نگهداری آبزیان است. ظرفی است شیشه‌ای که در آن گیاهان و جانوران آبزی (معمولا ماهیها) نگه داشته می‌شوند. واژه آکواریوم aquarium به یک بنای عمومی که در آن گروه زیادی از گونه‌های آبزی نگهداری می‌شوند اشاره می‌کند.

فرهنگ معین

آبزی

(اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.

فرهنگ عمید

آبزی

ویژگی جانوری که در آب زندگی کند، جانوران دریایی،

فرهنگ فارسی هوشیار

آبزی

جانوران دریایی


پرنده

(اسم پریدن) هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر. جمع: پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده. ) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده.

ترکی به فارسی

کنار

کنار

لغت نامه دهخدا

پرنده

پرنده. [پ َرَ / رْ رَ دَ / دِ] (نف) طَیر. طائر. طائره. مُرغ. مقابل چرنده: و از درختان میوه ها پدید می آید و همه بزیر میریزد و خشک میشود و هیچ خریدار نباشد نه چرنده و نه پرنده. (قصص الانبیاء). و مر باز راحشمتی است که پرندگان دیگر را نیست. (نوروزنامه).
نبد هیچ پرنده را جایگاه
ز تیر و ز گرد خروشان سپاه.
فردوسی.
نماندند بسیار و اندک بجای
ز پرنده و مردم و چارپای.
فردوسی.
|| پروازکننده. طیار. که پرواز کند بپر: عقاب پرنده و شیر شکاری. (تاریخ بیهقی).
به نخجیر یوزان و پرّنده باز
می مشک بوی و بتان طراز.
فردوسی.
چو با مرغ پرّنده نیرو نماند
غمی گشت و پرها بخوی درنشاند.
فردوسی.
ز درنده شیران زمین شد تهی
به پرنده مرغان رسید آگهی.
فردوسی.
- پرندگان، ج ِ پرنده. مرغان و جز آنها که پر دارند. مقابل چرندگان.
- پرنده ٔ چراغ، فَراشه. پروانه. پروانه ٔ چراغ.
|| (اِ) سیماب.


کنار

کنار. [ک َ / ک ِ] (اِ) نقیض میان. (برهان). کناره ٔ چیزی وگوشه و طرف. (غیاث). گوشه و طرف. (آنندراج). ضد میان و آن را کران نیز گویند. (انجمن آرا):
برادر نداری نه خواهر نه زن
چو شاخ گلی بر کنار چمن.
فردوسی.
پسر زاد ماهی که گفتیش مهر
فرود آمد اندر کنار سپهر.
فردوسی.
|| جانب. طَرَف. جانب وحشی هر یک از دو پهلوی آدمی. حجر و آن زیر بغل تا کش باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کنف. پهلو:
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگه دارش از روزگار.
فردوسی.
خروش و ناله به من درفتاد و رنگین گشت
ز خون دیده ورا هردو آستین و کنار.
فرخی.
شه روم خواهد که او همچو من
نهد پیش او بربطی بر کنار.
فرخی.
خنیاگرانت فاخته و عندلیب را
بشکست نای در کف وطنبور در کنار.
منوچهری.
برخ دلبر از دردشد چون زریر
مژه ابر کرد و کنار آبگیر.
اسدی.
هر که او مار پرورد به کنار
بگزد پرورنده را ناچار.
مکتبی.
سوزنی دایه ٔ اطفال مدیحت بادا
پرورش داده سخن را به کنار و آگوش.
سوزنی.
تا بر کنار دجله دوش آن آفت جان دیده ام
از خون کنارم دجله شد تا خود چرا آن دیده ام.
خاقانی.
غم داده دل ازکنارشان برد
وز دلشدگی قرارشان برد.
نظامی.
ای آنکه عود داری در جیب و در کنار
یک عود را بسوز و دگر عودرا بساز.
؟ (از صحاح الفرس).
پادشاهی پسر بمکتب داد
لوح سیمینْش در کنار نهاد.
سعدی.
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چگویم چون نخواهد شد.
حافظ.
|| دامن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
آن کس که مشت خویش ندیده ست پردرم
گر خدمتش کند ز گهر پر کند کنار.
فرخی.
بسا کسا که بجز نام زر شنیده نبود
ز مجلس تو برون برد زر کنارکنار.
فرخی.
هیچ شب نیست که از مجلس او
نبرد زائر او زر به کنار.
فرخی.
لفظ او بشنو اگر گوهر همی جویی ازآنک
زیر هر حرفی ز لفظ او کناری گوهر است.
عنصری.
برآمد سپاه بخار از بحار
سوارانش پر دُرّ کرده کنار.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 199).
در باغ شو و کنار پر کن
از دانه و میوه و ریاحین.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 312 چ مینوی - محقق ص 51).
کنار رحمتت گر بازگیری
بخرواران فروریزم غم دل.
انوری.
اتفاقاً برفی عظیم افتاده بود و دشت و صحرا پنبه زار شده و کوه و کنار از صحبت سرما چادر گازری در سر گرفته. (العراضه).
یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار
یا موج روزی افکندش مرده بر کنار
سعدی.
|| آغوش. (برهان). بغل و آغوش. (غیاث):
گر آهویی بیا و کنار منت حرم
آرام گیر با من و از من چنین مشم.
خفاف.
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید.
فردوسی.
جهانا بپروردیش در کنار
وزان پس ندادی به جان زینهار.
فردوسی.
گزیده بهم بزم دیدار یار
می ورود و شادی و بوس و کنار.
فردوسی.
سه بوسه مرا بر تو وظیفه است ولیکن
آگاه نه ای کز پس هر بوسه کناریست.
فرخی.
از بوس و کنار تو اگر زشتی آید
هم پیش تو نیکو کنم او را به ستغفار.
فرخی.
من بی کنار، بوسه نخواهم ز هیچ ترک
از تو بتا به دیدن تو کردم اقتصار.
فرخی.
از تو ما را نه کنار و نه پیام و نه سلام
مکن ای دوست که کیفر بری و درمانی.
منوچهری.
خوشا بهار تازه و بوس کنار یار
گر در کنار یار بود خوش بود بهار.
منوچهری.
بچه گونه گون خلق چندین هزار
کشان پروراند همی در کنار.
اسدی.
بدان زن مانی ای ماه سمن بر
که باشد در کنارش کور دختر.
اسدی.
دهر همی گویدم که بر سفرم
تنگ مکش سخت در کنار مرا.
ناصرخسرو.
اقبال و بخت و دولت پیروز را
فرزند نازنینی پرورده بر کنار.
سوزنی.
با صدر جهان به دوستی گویی
پرورده به یک کنار و پستانی.
سوزنی.
هنگام گل رسید ز گلروی لعبتی
بر بوسه رام گشته محابا مکن کنار.
سوزنی.
خوش بر کنار گیر و نشان بر کنار خویش
مگذار کز کنار تو گیرددمی کنار.
سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
نظری خواستم از دور نه بوس و نه کنار
آخر از دولت عشق این قدرم بایستی.
خاقانی.
او خود آسود در کنار پدر
انده ما برای مادر اوست.
خاقانی.
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این.
خاقانی
امشب مگر بوقت نمی خواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس.
سعدی.
در آب دو دیده از تو غرقم
و امید لب و کنار دارم.
سعدی.
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم.
حافظ.
گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم.
حافظ.
چو من شکسته ای را از پیش خود چه رانی
کم غایت توقع بوسی است یا کناری.
حافظ.
|| جانب و پهلو. (ناظم الاطباء). پهلو. نزد. نزدیک:
خروشان بزاری و دل سوگوار
یکی زر تابوتش اندر کنار.
فردوسی.
یکی ساعت از وی نبودش قرار
در آغوش بودیش یا در کنار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بر سر هر نرگسی ماهی تمام
شش ستاره بر کنار هر مهی.
منوچهری.
سرو بالادار در پهلوی مورد
چون درازی در کنار کوتهی.
منوچهری.
که سروت بود پیش و مه در کنار.
اسدی.
بکن نیکی و در دریاش انداز
که روزی در کنارت آورد باز.
(ویس و رامین).
گزین و بهین زنان جهان
کجا بود جز در کنار علی.
ناصرخسرو.
خوش بر کنار گیر و نشان بر کنار خویش
مگذار کز کنار تو گیرد دمی کنار.
سوزنی.
چشم بد مردمت رسید که ناگاه
مردم چشم تو از کنار توگم شد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 770).
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر
سفرفتادش تا مصر و گشت مستثنا.
مولوی (کلیات شمس ج 1 ص 134).
قرص بزرگی از شیو پوستین بیرون کرد و پوشیده در کنار من نهاد. (انیس الطالبین بخاری).
- در کنار آوردن، در دسترس قرار دادن. در اختیار گذاشتن:
که هر روز یاقوت بار آورد
خرد بار آن در کنار آورد.
فردوسی.
- در کنارکسی بودن، در اختیار او بودن. مطیع او بودن.در فرمان او بودن:
همیشه جهاندار یار تو باد
سر اختر اندر کنار تو باد.
فردوسی.
- در کنار کسی نهادن چیزی را، در اختیار او قرار دادن آن را. در دسترس او قرار دادن آن را: هر چه مقصودو مراد و منتهای مرام عباد است در کنارش نه. (راحه الصدور راوندی).
- || در دست او نهادن. تحویل دادن آن چیز را به آن شخص: اگر باز آیم سزای تو بدهم و جزای تو در کنارت نهم. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 345).
- کنار آمدن با کسی، با او صلح داشتن و آشتی کردن و اختلاف را از بین بردن. نوعی تصفیه حساب کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| انتها وآخر و حد و کران و کرانه. (ناظم الاطباء). کران. انتها. پایان. حد. انتهای هر چیز. حد نهائی:
تا هوا را پدید نیست کنار
تا فلک را پدید نیست کران.
فرخی.
شاید که نیست نعمت و جاه ترا کران
زیرا که نیست همت و فضل ترا کنار.
فرخی.
بر آن سپاه خدایت همی مظفر کرد
که کس ندانست آن را همی کنار و شمار.
فرخی.
کنار باشد باران نوبهاری را
فضایل و هنرش را پدید نیست کنار.
فرخی.
احسان وفای تو بحدی است بس اندک
لیکن حسد و مکر تو بیحد و کنار است.
ناصرخسرو.
اندر میان دلها شاهیست مهر تو
بگرفته زین کنار جهان تا به آن کنار.
سوزنی.
بادند لشکر تو ز سیارگان فزون
بگرفته زین کنار جهان تا بدان کنار.
سوزنی.
ازآنکه من وزیر نیم زو بهم یقین
از فضل و مال بیحد و اندازه و کنار.
خاقانی.
- برکنار بودن، دور بودن. مصون بودن:
بودیم برکنار ز تیمار روزگار.
انوری.
و رجوع به برکنارشود.
- برکنار کردن کسی از کار، دور کردن او را از آن کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- برکنارماندن، دور ماندن. دخالتی نداشتن.
- به کنار افکندن، دور انداختن. رها کردن:
مهر او تا زیم ز مصحف دل
چون ده آیت نیفکنم بکنار.
خاقانی.
- کنار زدن، پس زدن. دور کردن: خاشاک را از روی آب کنار زد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| لب و ساحل. (ناظم الاطباء). ساحل. لب. کناره. شط. شاطی. کرانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کنارو ساحل دریا عموماً و کنار چشمه و جویبار خصوصاً:
ز ریدکان سرائی چو ژاله بر سر آب
بدان کنار فرستاد ریدکی سه چهار.
فرخی (یادداشت ایضاً).
همی کشید سپه تا به آب گنگ رسید
نه آب گنگ، که دریای ناپدیدکنار.
فرخی.
مثال عشق خوبان همچو دریاست
کنار و قعر او هر دو نه پیداست.
(ویس و رامین).
و چون به کنار یمن رسیدندو... که مانده بود به دریا افکند و کشتی ها را آتش زد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 96).
همچو دریاست صحبت اشرار
که بود ایمنی او به کنار.
مکتبی.
وکشتی دیدند بر لب دریا ایستاده بر آن کشتی نشستند چون به کناری رسیدند هر دو بیرون آمدند. (قصص الانبیاءص 124).
به دریا در منافع بی شمار است
اگر خواهی سلامت بر کنار است.
سعدی.
پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی شد. (گلستان).
در این ورطه کشتی فروشد هزار
که پیدا نشد تخته ای بر کنار.
سعدی.
در آبی که پیدا ندارد کنار
غرور شناور نیاید به کار.
سعدی.
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست
ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست.
سعدی.
این بگفت و پدر را وداع کرد و همچنین تا رسید بر کنار آبی. (گلستان).
- بر کنار افتادن، به ساحل رسیدن. در گوشه ای قرار گرفتن:
کشتی صبر من چو از غرقاب
نتوانست بر کنار افتاد.
خاقانی.
... بیچاره متحیر بماند روزی دو، بلا ومحنت کشید و سختی دید. سیم روز خوابش گریبان گرفت ودر آب انداخت بعد شبان روزی دگر بر کنار افتاد. (گلستان).
- کنار خشک داشتن، کنایه از مفلس و تهیدست بودن. (آنندراج):
وصل تو گران بهاست ای گوهر و ما
همچون دریا کنار خشکی داریم.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
|| گاهی این کلمه به آخر اسم مکان پیوندد و از ساحلی بودن محل حکایت کند چون: ارس کنار. فریدون کنار. بنده کنار. پیلسته کنار. زرکنار. دریاکنار. مرزکنار. ناتل کنار. لاش کنار. لش کنار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سوی. جهت. گوشه. کمین. جانب:
ای کاش آتشی ز کنار اندر آمدی
نی حسن تو گذاشتی و نی هوای ما.
خاقانی.
عنان از هر طرف برزد سواری
پری رویی رسید از هر کناری.
نظامی.
|| جدا و بریده و جدایی و بریدگی و بدین معنی با لفظ کردن به صله ٔ از مستعمل است. || قلاب آهنی که قناره معرب آن است. (آنندراج).

تعبیر خواب

پرنده

اگر بیند پرنده داشت و از دست او بپرید و دیگر بار به دست او آمد، دلیل که حاجت او روا شود. اگر بیند پرید، دلیل که بعضی از مال او برود. - محمد بن سیرین
تعبیر خواب پرنده نمایانگر اهداف، آرزوها و امیدهای فرد بیننده خواب است. آرزوهایی که نیازمند رهایی از قید و بند هستند به صورت پرنده در خواب مشاهده می‌شوند.
دیدن پرنده در خواب سمبل رهایی از قید و بندهای فرد بیننده خواب است. در تعبیر خواب اسلامی تفسیر خواب پرندگان بر اساس نوع گوشت (حلال و حرام) تعبیر می‌گردند.
بنا به گفته تونی کریسپ مولف کتاب فرهنگ تفسیر رویا تصویر پرندگان در خواب بیانگر موضوعات زیر است:
پرنده: تخیل، شهود، ذهن، رهایی از قید و بندها، افکار یا امیدها و آرزوهای پنهان، اشتیاق برای رفتن به فراسوی محدودیت‌ها و مرزها، آگاهی گسترش یافته در رویا به صورت پرنده بزرگی که توان پرواز در ارتفاع بالا را دارد نشان داده می‌شود، زیرا آگاهی و هشیاری گسترده مانند منظره وسیع‌تر از بالا به زمین است. البته نزدیک شدن بدین حالت ممکن است ترسناک یا حتی دردناک باشد، گسترش دیدگاه‌های ما، پلی میان جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و با حواس پنج گانه آن را درک می‌کنیم و دنیای عمیق تر شهود، بصیرت و شور ناخودآگاه مصادیق دیگر دیدن پرندگان در رویا هستند.
کارل گوستاو یونگ می‌گوید:
دیدن پرنده در خواب، نمادی از اهداف، آرمان‌ها و امید هاست. خواب دیدن پرنده‌ای که صدا می‌کند و یا پرواز می‌کند، بیانگر لذت، هارمونی، وجد، تعادل و عشق است. بیانگر نگاهی روشن به زندگی است. شما یک آزادی روحانی و روانشناسی را تجربه می‌کنید. مثل این است که باری از شانه هاتان برداشته شده است.
خواب دیدن پرنده‌ی مرده یا پرنده‌ای که دارد جان می‌دهد، بیانگر ناامیدی است. شما نگران مسائلی هستید که در ذهنتان می‌گذرد.
خواب دیدن پرنده‌هایی که حمله می‌کنند به این معنی است که شما به چند جهت کشیده می‌شوید (تحت فشارید نمی‌توانید تصمیم بگیرید) شما تضادی با روحیاتتان را تجربه می‌کنید. اگر پرنده‌ها تلاش کنند که وارد خانه شوند، بیانگر این است که مسیر مطلوبتان را در زندگی پیش نگرفته اید. دیگران در زندگی تان دخالت می‌کنند و در مسیر زندگی تان سرک می‌کشند.
دیدن تخم پرنده در خواب، نماد پول است
دیدن جوجه از تخم بیرون زدن در خواب، نمادی از موفقیتی است که تاخیر دارد
دیدن لانه پرنده در خواب، نمادی از استقلال، پناه و امنیت است. شما نیاز به چیزی یا جایی امن دارید که به آن برگردید. تعبیر دیگر این است که ممکن است بیانگر تلاشی موفق، فرصت‌های جدید و شانس باشد.
دیدن لانه پرنده در خواب، نمادی از فصل بهار است. زمان یک شروع تازه یا جدید است. تعبیر دیگر این است که لانه پرنده در خواب ممکن است قیاسی از خانه خودتان و ملجا روحانی شما باشد. خواب به شما می‌گوید که با بخش روحانی خود هماهنگ‌تر باشید و روی گسترش و توسعه‌ی آن کار کنید.
خواب دیدن اینکه نوک پرنده در گردنتان گیر کرده است بیانگر این است که شما خیلی غیبت کرده اید (مورد غیبت واقع شده اید)
دیدن قفس پرنده در خواب، بیانگر از دست دادن آزادی است. شما حس می‌کنید که گیر کرده اید و قادر نیستید که خودتان را به طور کامل ابراز کنید.
تعبیر خواب پرنده
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: پرندگان حلال گوشت بهتر از پرندگانی هستند که گوشتشان در مذهب ما حرام شده و پرنده زنده بهتر از پرنده مذبوح است و به همین نحو پرنده خوش نقش بهتر است از پرندگان یک رنگ یا پرندگانی که رنگ نامطلوب و غیر طبیعی دارند. اگر در خواب دیدید که پرنده ای دارید به مراد دل خود می‌رسید بخصوص اگر پرنده خوش رنگ و خوش آواز باشد. این گویای رسیدن به نهایت مراد است و مبارک خوابی است.
ابن سیرین می‌گوید:
اگر ببینی به هوا پریدی و پرنده‌ای را گرفته‌ای، زن خود را رها می‌کنی و زن دیگری می‌گیری.
اگر ببینی پرنده‌ای داری و از دست تو پریده، ولی دوباره روی دست تو نشست، حاجت و خواسته تو برآورده می‌شود، ولی اگر ببینی پرید و بازگشت نکرد، قسمتی از مال و اموالت را از دست می‌دهی
لوک اویتنهاو می‌گوید:
پرنده: ملاقاتی خوشایند
پرنده در حال پرواز: خبرهای خوش
بدام انداختن پرنده: غم و غصه
تخم پرندگان: ارث
لیلا برایت می‌گوید: دیدن پرندگان در خواب، نشانه‌ی موفقیت در انجام کارها است. اگر پرنده‌ای را ببینید که بر روی تخم خود نشسته، به این معنا است که به اهدافتان می‌رسید.
تعبیر خواب صدای پرندگان
محمدبن سیرین گوید: اگر ابن سیرین می‌گوید: اگر ببینی پرنده‌های فراوانی در جایی بانگ و فریاد و هیاهو می‌کنند، مصیبتی به وجود می‌آید.
ابراهیم کرمانی می‌گوید: اگر ببینی جوجه‌های پرنده بانگ و فریاد می‌کند، تعبیرش این است که ماتم و مصیبت بوجود می‌آید.
تعبیر خواب پرنده فروشی
مطیعی تهرانی: اگر خود را در پرنده فروشی مشاهده کردید و آن پرندگان به شما تعلق نداشتند و حتی نمی‌توانستید یکی از آن‌ها را تصاحب کنید موردی پیش می‌آید که از مشاهده کامروائی دیگران حسرت می‌خورید همان طور که در مورد پرواز پرستوها در آسمان گفته شد.
تعبیر خواب جوجه پرنده
مطیعی تهرانی: اگر پرنده را با جوجه دیدید صاحب فرزند می‌شوید و اگر چندین پرنده داشتید به مراد می‌رسید و کام شما از چند جهت روا می‌گردد. اگر پرنده ای داشتید که پرید و شما هم به دنبالش رفتید مجذوب می‌شوید یا به سفر می‌روید و اگر این پرنده رفت و باز نگشت به نوشته مجلسی زیان می‌بینید و محتمل خسارت می‌شوید.
تعبیر خواب جغد، کرکس و گنجشک
مطیعی تهرانی: اگر ببینید جغد یا کرکسی از دست شما پرید و رفت بلائی از شما دور می‌شود. گنجشک دوست مزاحم و وراج است.
تعبیر خواب پرنده در قفس
لوک اویتنهاو:
پرندگان در قفس: خبر رسیدن از سوی فرزندان
پرنده نشسته: سوگ
تعبیر خواب پرنده زیبا
آنلی بیتون می‌گوید:
دیدن پرندگان با بالهای زیبا در خواب، نشانه خوشبختی است.
اگر زنی در خواب پرندگانی زیبا ببیند، نشانه آن است که بزودی همسری دلخواه و ثروتمند خواهد یافت.
دیدن پرنده در خواب به روایت آنلی بیتون
اگر درخواب پرندگانی با بال‌هایی ریخته و خاموش ببینید، نشانه رفتار ظالمانه اغنیا با مردم فقیر است.
دیدن پرنده ای زخمی در خواب، نشانه آن است که برای فرزند گمراه خود تأسف خواهید خورد.
دیدن پرندگان در حال پرواز، نشانه خوشبختی و پایان وضع نامطلوب زندگی.
گرفتن پرندگان در خواب، نشانه رسیدن به خواسته‌هاست.
اگر کشاورزی خواب ببیند پرندگان را با تفنگ شکار می‌کند، نشانه محصول کم و اوضاع نابسامان است.

معادل ابجد

پرنده کنار آبزی

552

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری